-
۱۶۴
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 17:20
خیلی سخته آدم از چیزی که سالها همراهش بوده و باهاش انس گرفته بگذره اون چیز می تونه یک دوست باشه یک خاطره یا حتی یک حس و تعلق درونی اون چیز می تونه یک چیز با ارزش باشه که دیگه شاید ارزش سابق رو برای آدم نداشته باشه اون چیز می تونه یک عادت باشه که سالها باهات بوده اما حالا می فهمی که اشتباه بوده چه خوبه که آدم اشتباهات...
-
حافظ
شنبه 12 مردادماه سال 1387 13:58
حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست پی نوشت: کتاب صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز را بخوان.
-
ضامن آهو
یکشنبه 30 تیرماه سال 1387 16:07
یا غریب الغرباء سالها از آخرین روزی که به آستانت آمدم می گذرد و در تک تک لحظات این سالها، به شوق دیدار دوباره ات لحظه شماری کردم. و چه خوب این را می فهمم که تا کسی را نطلبی، لیاقت ورود به آستانت را کسب نخواهد کرد. و یادم می آید که در اوج لحظاتی که همه چیز را (از دید خودم) آماده می دیدم برای دیدارت، توفیق این مهم را...
-
خود بینی
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 07:29
گاهی آدم نمی تواند بنویسد گاهی هم آدم فکر می کند که اگر ننویسد بهتر است. شاید یک حس پنهان مانع نوشتن شود حسی شبیه فرار از خود نوشتن و خودبینی. احساس می کنم در این مدت که اینجا ننوشتم هیچکس اینجا ننوشتن را حس نکرد جز یک نفر که خودش می داند. خودبینی بدچیزیست بد چیزی فرار از خودبینی! یعنی می توانم؟
-
عشق بی هوس
جمعه 17 خردادماه سال 1387 13:16
خدایا ! به من عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، دوست داشتن بدون آن که دوستمان بدارند عنایت فرما.
-
ابتذال شعر
جمعه 3 خردادماه سال 1387 08:57
بعضی شعرها دارند به سمت ابتذال می روند. ---------------------------------------------------------- بعضی ها خیلی بی خیال هستند و این اصلا قابل قبول نیست ضربه اش رو می خورن. بهشون چند بار گفتم. ---------------------------------------------------------- فکر می کنم گاهی چقدر یک نفر می تونه خودش رو زشت کنه مثل اون پسر که...
-
عشق واقعی
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1387 09:35
و بالاترین عشق اینه که آدم به خاطر معشوقش، ازش عبور کنه. حتی لذت معشوق را ببینی و سکوت کنی ، چون او معشوق یک عاشق دیگر است و تو یک عاشق واقعی. پس حال او را درک می کنی و این بالاترین عشق و ایثار است. ---------------------------------------------------------- اینکه آدم یک کاری را برای کسی انجام بده و علیرغم درخواست یک...
-
سه سال گذشت...
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 06:58
به نام او آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت وقتی نگاهی به جاده پرپیچ و خم پشت سرم می اندازم و روزهای گذشته از عمر را مرور می کنم ، تمام اتفاقات همچون سریالی چند قسمتی از ذهنم عبور می کنند. حوادثی که هرکدام در شکل گیری روحی...
-
اعتراف
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 01:03
v زمانی بیاید که اگر عافیت و سلامتی در 10 جزء باشد 9 جزء آن در گوشه گیری از مردم و جزء دیگر آن در سکوت و کمتر سخن گفتن با مردم باشد. مولایم علی بن ابیطالب (ع) v از این سریال ترکیه ای کلید اسرار خوشم می یاد خیلی با عقاید و مرام من هم خوانی داره. v از افتادن به ورطه تکرار تنفر دارم، تنوع را دوست دارم، عرصه های جدید در...
-
... و او خواهد آمد
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 16:25
عصر جمعه گذشته، شبکه تهران ، یک شعر به زبان آذری ، با حزنی خاص در مورد حضرت بقیة الله (روحی فداک) پخش کرد که هرچند آن را قبلا شنیده بودم ولی برایم تاثیر گذار بود، بی اختیار اشکم جاری شد وقتی یاد مظلومیت و غربت امام افتادم و اینکه مدعیان دروغین چگونه از دست آویزهای مذهبی و شیفتگی مردم به آقایشان سوء استفاده می کنند. هر...
-
۱۵۳
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 17:24
دوستی گفت: هوا آفتابی است مرا به زیر چتر خود ببر تنها آنجاست که باران می بارد
-
۱۵۲
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 10:54
پشت اون تریلی که جلوی ماشین ما تو جاده داشت حرکت می کرد نوشته شده بود: عاقبت فرار از مدرسه شاید هیچ ارتباط منطقی بین این صحنه و دیدن فیلم غیرمنتظره در سینما وجود نداشته باشد؛ ولی نمی دونم چرا یاد اون فیلم افتادم! پ.ن 1: هنوز هم مثل قدیم ها دوست دارم زیر باران راه بروم ولی امسال سال کم بارانی بود. پ.ن 2: دیروز یک جایی...
-
نامه ای به خدا
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1386 14:26
(توضیح: این نامه توسط یک نوجوان 16 ساله در حدود 8 سال پیش نوشته شده است. خواهشمندم که سعی کنید با دقت و حوصله تک تک کلمات و جملات این متن را مطالعه کنید. برای من که تاثیر گذار بود.) گیرنده : بارگاه ربوبی حضرت اله فرستنده : جاهلی نادان که جسارتی کرده به نام دوست که هر چه دارم از اوست سکوت معنائیست عمیق، ژرف، پرتوان،...
-
حسین منزوی - شاعر ناشناخته معاصر
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1386 16:55
در بین شعرای معاصر ، شعرای بسیار برجسته ای وجود دارند که گاهی بنا به دلایلی که شاید قدری از آن به بعضی خصایص ما ایرانیان بر می گردد بعضی از این شعرا در عین داشتن روح بزرگ و اشعار نغز و زیبا ناشناخته مانده اند.بر خود وظیفه دانستم که یکی از این دست شعرای کمتر شناخته شده را به دوستانی که شاعرند و یا علاقه ای به شعر دارند...
-
اشک
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 17:12
گاهی غم ها به یکباره و ناگهانی هجوم می آورند با فاصله ای کم و ناگهان آدم را در اندوهی عظیم فرو می برند و قبلا هم گفتم که چقدر فاصله اشک ها و لبخند ها به هم نزدیک است و شاید امتحانی باشد بار دیگر ولی آیا توان صبوری هست بر این فراق همین حالت یکسال پیش هم اتفاق افتاد در هر صورت خداوند بیامرزدتان پ . ن : عزیزم می دانم که...
-
۱۴۸
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 08:02
دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم که دل به دست کمان ابروئیست کافر کیش حضرت حافظ پ ن: یادش به خیر ، با این شعر خاطراتی داشتیم.
-
رنج
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 02:20
همیشه راضیم به رضایت... می دونم اونایی رو که بیشتر دوست داری بیشتر بهشون سختی و رنج می دی خدایا ظرفیت منم بالا ببر که بتونم از پس امتحانای سختت سربلند بیرون بیام خدایا به من قدرت تحمل رنج را عطا فرما خدایا من کسی رو جز تو ندارم. *** ای دستهای سبز برایم دعا کنید... پ ن 1: عاشورا عید خون است. یا حسین ع پ ن 2: برای کسی...
-
تولد
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 14:50
۱۱ دی ماه، مصادف با یکم ژانویه که آغاز سال 2008 میلادی (1/1/2008) می باشد سالروز تولدم است. جا دارد که مراتب تشکر و سپاسگذاری صمیمانه خودم را از همه کسانی که به فکرم بودند و هستند و موجبات خوشحالیم را فراهم کردند به جا آورم. چقدر دوست دارم همه چیزم را از 1/1 / شروع کنم. و به یاد می آورم که مادر می گفت تو در تاریکی روز...
-
۱۴۵
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 17:01
اما هرگز کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن دکتر علی شریعتی مزینانی پ.ن۱: خیلی حرف در اون جمله بالا است کمی بیشتر روی اون فکر کنید شاید جواب بعضی ها در اون باشه پ.ن۲: کریسمس مبارک
-
تقدیر
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 07:06
سرنوشت ما انسانها هم، مثل خودمان غریب است و گاه عجیب. شاید تنها باید اندکی به خودمان بیاییم. وقتی با خودم یک حادثه را مرور می کنم و شاید یک اتفاق، که ناگهان می تواند مسیر زندگی یک انسان را تغییر دهد. وقتی تو برای آخرین بار به آنجا آمدی و تقدیر، شاید ناخواسه تو را به آنجا آورده بود و در آن لحظه کاملا اتفاقی، من مثل یک...
-
۱۴۳
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 07:23
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین «دل» که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم، که بی یاد تو برچینم حافظ **** پی نوشت: آپ دیت بعدی وبلاگ ان شاءا...در 19 آذر ماه انجام خواهد شد با تقدیر
-
۱۴۲
جمعه 9 آذرماه سال 1386 00:38
در سالگرد نود سالگی ام خواستم شب عشقی دیوانه وار را با نوجوانی باکره به خود هدیه دهم. به یاد رزا کابا ر کا س افتادم؛ ما لک یک خانه مخفی که عادت داشت هر وقت خبر تازه ای به دستش می رسید آن را به مشتریان خو بش اطلاع دهد. هیچ وقت به او و به هیچکدام از پیشنهادهای وسوسه انگیز و بی شرمانه اش تن در نداده بودم. اما او اصولی را...
-
قیصر امین پور
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 10:18
1 قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام. 2 اما با این همه تقصیر من نبود که با این همه... با این همه امید قبولی در امتحان ساده تو رد شدم اصلا نه تو، نه من! تقصیر هیچ کس نیست از خوبی تو بود که من...
-
۱۴۰
جمعه 25 آبانماه سال 1386 11:03
به هر حال موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشقه پینوشت: مگه نه دوست قدیمی...؟
-
آفساید زندگی
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 09:40
ای کاش بازی زندگی هم، مثل بازی فوتبال آفساید داشت. اون موقع بهت می گفتم که داور بازی زندگی ، خطاهای آفسایدت در گل زدن هات در بازی زندگی رو می گیره . همه فکر می کنن تو گل زن خوبی هستی. But من به قانون آفساید در بازی زندگی اعتقاد دارم و هیچوقت در موقعیت آفساید گل نمی زنم. حالا تو می تونی به من دیوونه بخندی...
-
۱۳۸
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 17:24
رفتم و تنهات می ذارم با یک دنیا گله واسه دست کشیدن از عشقت چاره شد فاصله روزی که چشمهاتو دیدم چشم از همه بریدم اما دریغ از عشق تو دیگه تمومه شادی حرومه به قلب خستم زدی نشونه دیگه نمی خوام دل دیوونه از خاطراتم چیزی بمونه ای وای از اون همه احساس شد پرپر نگاه تو حیف از دلی که با جونم می رفت به راه تو حالا که دست دل سنگت...
-
۱۳۷
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 01:43
پاکان، ستم ز جور فلک بیشتر کشند گندم چو پاک گشت، خورد زخم آسیاب
-
بیو گرافی
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 11:34
در شهر نا امنی زادم و در ثروت فقر غنی گشتم. و از چشمه های ایمان سیراب شدم. و در هوای دوست داشتن دم زدم. و در آرزوی آزادی سر برداشتم. و در بالای غرور قامت کشیدم. و از دانش طعامم دادند. و از شعر شرابم نوشاندند. و از مهر نوازشم کردند. و حقیقت دینم شد و راه رفتنم. و خیر حیاتم شد و کار ماندنم. و زیبایی عشقم شد و بهانه ی...
-
شب
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 08:35
سکوت و تنهایی شب را در بحرانی ترین لحظات زندگیم دوست دارم گاهی احساس می کنم روشنایی و عظمت شب بیشتر از روز است و شب اسرار عجیبی دارد خیلی عجیب و چه سعادتی دارد آن که عظمت شب را درک کرده باشد.
-
۱۳۴
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 15:09
برادرم٬ تو میدانی و خدا٬ که این روزها هر نسیمی که خود را بر چهره ام میزند یاد تنهایی را در سرم بیدار میکند٬ و اکنون می بینم٬ که چه سخت است لذتها را تنها بردن و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن... ره رو