با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

آب

 

آب بعضی ها رو که دوست داره با خودش می بره

همون آب که مایه حیات

بعضی ها آب رو دوست دارند

آب هم اونا رو دوست داره

پس مرگشون هم با آب همراهه

آب اونا رو با خودش می بره

می ره اونجایی که همه قطره ها جمع می شن

دریا ، اقیانوس....

 

مرا عبیر عبارت

 میزان همین مجسمه ی سنگی ست
منقار در سوال
 خامشی عمر
ارواح بی درخت
 دخیل راه ست
 پروانه ای که فرش کرده اند و
 باورم این هنگام
در خاطرات کهنه شناور نیست .
 پایان آخرم از اول
 این لوح چندم ماهی هاست
 ماهی که آشتی ست
 آشیانه اگر در چاه
 می خنددم سکوت
 درک تو ناپیداست
 با من چراغ می وزد
 جوانی ات
 آوار شبنم است
 سوگند بر جداره ی فروردین
 چشمی به روی چشم می پرد اما
 خواب زمین برای دایره ها
 کوتاه ست
 منقار در سوال
 فصل سوم مرداد
 تعمید بارقه
با مهمیز
هر شب
 بر اقتضای هر چه تباهی ست
 پره های بینی آن برج
 می لرزد آشکار
 تحلیل می رود مخاط خاطره
 در شلاق
 رد صدای گرگ
 حافظه ی دریاست
پای حصار چندم دنیا
 در خواب هم بخار می شود و
خاک : پلکی نمی زند
 تشتی لبالب از خیال تو
 تصویر مبهمی
 باغی پر از برهنگی دانوش
 بدر تمام آشیانه ی کوکوست
 ماهی که آشتی ست
 آشیانه اگر در چاه


 

۸۲

 

 

آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم
           
                                    احساس
سوختن به تماشا نمیشود

 

 

وابسته

 

قورباغه ها، بی اعتنا به وسعت هستی

در کنار باتلاق ها

با دست های بلندشان، با کثافت ها پیمان بسته اند.

به گِل ها و کرم ها قانع هستند.

سوسک ها برایشان ترانه می خوانند.

قورباغه های مست

سرشار از شادی و خیال

روی دو پا نشسته

شکسته، شکسته می خوانند.

این جا بهشت ماست.

این جا بهشت برین است.

عین. صاد

ولی هرگز نرسیدن

و چه سخته طولانی ترین مسیرها را با سرعت پیمودن، ولی هرگز نرسیدن!