گاهی آدم نمی تواند بنویسد
گاهی هم آدم فکر می کند که
اگر ننویسد بهتر است.
شاید یک حس پنهان مانع نوشتن شود
حسی شبیه فرار از خود نوشتن و خودبینی.
احساس می کنم در این مدت که اینجا ننوشتم
هیچکس اینجا ننوشتن را حس نکرد
جز یک نفر که خودش می داند.
خودبینی بدچیزیست بد چیزی
فرار از خودبینی!
یعنی می توانم؟
حسی شبیه معجزه...!
به خاطر اینه که تو هم فقط به خودت فکر کردی که کسی هم این جا ننوشتن رو حس نکرده
سلامچرا فکر کردی ننوشتنت رو هیچ کس حس نکرده؟ مگه تو توذهن من بودی که هر دفعه به لیست وبلاگهای به روز شده دوستان نگاه می کردم واسم اینجا رو نمی دیدم غمگین می شدم؟
گرامی ترین،و زیباترین ها در جهان،نه دیده می شوندو نه حتی،لمس می شوند،
آنها را بایدتنها در دل حس کرد.(هلن کلر)
"کیست آنکه به پیش می راند
قلمی را که بر کاغذ می گذارم
در لحظه تنهایی ؟
...
کسی در اندرونم می نویسد، دستم را به حرکت در می آورد
سخنی می شنود، درنگ می کند !!؟
...
او با اشتیاقی سرد (!!)
به آنچه من بر کاغذ می آورم می اندیشد.
...
در این آتش داد همه چیز می سوزد
با این همه اما، این داور
خود
قربانی است
و با محکوم کردن من خود را محکی می کند.
...
به همه کس می نویسد
هیچ کس را فرا نمی خواند
برای خود می نویسد
خود را به فراموشی می سپارد
و چون نوشتن به پایان می رسد
دیگر بار
به هیات من در می آید"
آمین/!...
من شکست نخواهم خورد
ورزشکار شکست میخورد - تاجر ورشکست می شود ......
اما من شکست نخواهم خورد
اگر تنها ترین تنهاها شوم باز خدا هست
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان حول وکینه بر سرم ببارد
تو ای مهربان جاودان اسیب ناپذیر من هستی
ای پناهگاه ابدی
تو می توانی جانشین همه ی نداشتن ها
وبی پناهیهای من باشی
همیشه نوشتن هم خوب نیست موافقم