با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

اعتراف

v      زمانی بیاید که اگر عافیت و سلامتی در 10 جزء باشد 9 جزء آن در گوشه گیری از مردم و جزء دیگر آن در سکوت و کمتر سخن گفتن با مردم باشد.

                                                                                 مولایم علی بن ابیطالب (ع)

 

 

v      از این سریال ترکیه ای کلید اسرار خوشم می یاد خیلی با عقاید و مرام من هم خوانی داره.

 

 

v      از افتادن به ورطه تکرار تنفر دارم، تنوع را دوست دارم، عرصه های جدید در زندگی. دوست ندارم اینجا نوشتن به ورطه تکرار بیفتد.

 

 

v      همیشه سعی کرده ام کسی را از خودم نرنجانم، اگر رنجانده ام با تمام وجود حاضرم جبران کنم.

 

 

v      همه نزدیکانم اعتقاد دارند که آدم شناس خوبیم اما اکنون اعتراف می کنم که در شناخت یک نفر اشتباه بزرگی مرتکب شدم کسی که شاید خودش نداند ولی با این کارهایش و برداشتهای اشتباهش دارد زخم بزرگی ایجاد می کند هرچند برایش مهم نیست همانگونه که دیگر برای من هم مهم نیست.

... و او خواهد آمد

 

عصر جمعه گذشته، شبکه تهران ، یک شعر به زبان آذری ، با حزنی خاص در مورد حضرت بقیة الله (روحی فداک) پخش کرد که هرچند آن را قبلا شنیده بودم ولی برایم تاثیر گذار بود، بی اختیار اشکم جاری شد وقتی یاد مظلومیت و غربت امام افتادم و اینکه مدعیان دروغین چگونه از دست آویزهای مذهبی و شیفتگی مردم به آقایشان سوء استفاده می کنند. هر از چند گاهی، بیشتر جمعه ها، این قطعه زیبا از تلویزیون دولتی ایران پخش می شود.

فردا جمعه است می توانیم در تنهاییمان با او خلوت کنیم و از او بخواهیم که واسطه ای شود برای انسان شدنمان از حیوان بودن.

آری شک نکنید او خواهد آمد زمانی که تمام جهان را ظلم و فساد تسخیر کرده است. او آخرین منجی انسان است (Last Savior)

... و او خواهد آمد.

 

در زیر ترجمه فارسی آن شعر زیبا را که احتمالا قبلا دیده باشید قرار داده ام:

 

شمع و پروانه با هم سوختند

از جدایی همه دلها خون شد

ای قلم در حرفهایت اثری نیست

از آشنای من خبری نیست

ای خدا این جمعه هم آمد و رفت

از یوسف فاطمه خبری نیست

در شان و رتبه بی همتایی

از هر زیبایی، زیبا تری

چه کسی می گوید جدایی انسان را دردمند نمی کند

وقتیکه صبر عاشق تمام می شود

ای چشم من به راهها همچنان نگاه کن و دلتنگ نشو

چرا که آفتاب همیشه پشت ابر نمی ماند

غنچه ها تا چه اندازه پرپر شود

مگذار قلبهای عاشقان خون شود

این جمعه هم آمد و رفت

روزها را می شمارم تا جمعه دیگر شود

ای صفایی در فراقش صبر کن

تا بار دیگر مسیرمان به عراق بیفتد

قلب ها از غصه ات داغدار شده

 

شاعر : شجاع الدین صفری (صفایی)

 

 

۱۵۳

دوستی گفت:

هوا آفتابی است

مرا به زیر چتر خود ببر

تنها آنجاست که باران می بارد