با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

ساده که میشوی


ساده که میشوی
 
همه چیز خوب میشود
 
خودت
غمت
مشکلت
غصه ات
هوای شهرت
آدمهای اطرافت
حتی دشمنت

یک آدم ساده که باشی
 
برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست
که قیمت تویوتا لندکروز چند است
فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد
 
مهم نیست
نیاوران کجاست
شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه
کدام حوالی اند
 
رستوران چینی ها
گرانترین غذایش چیست
 

ساده که باشی
 
همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود
همیشه لبخند بر لب داری
بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی
زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی
 
آدم برفی که درست میکنی
شال گردنت را به او میبخشی

ساده که باشی
 
همین که بدانی بربری و لواش چند است
کفایت میکند
نیازی به غذای چینی نیست
آبگوشت هم خوب است 
ساده که باشی
 
آدمهای ساده بوی ناب آدم میدهند

نظرات 4 + ارسال نظر
سمانه اسحاقی دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:50 ب.ظ http://samaram.blogsky.com

باور کن اینطور نیست! ساده که باشی کسی خوب نمی شود! هوای شهر همیشه سنگین است. دشمنم دنبال سادگی هایم میگردد تا مرا از همان نقطه هدف قرار دهد!
از دشمن هم که بگذریم، ساده که باشی همه تردت میکنند. همه عقب افتاده صدایت میکنند. همه بی کلاس خطابت میکنند!
من هنوز بر روی جدول های کنار خیابان راه می روم اما سعی میکنم کسی نفهمد!
این روزها سادگی هایت را باید پنهان کنی. کودکانگی هایت را بیشتر. آدم ها بیشتر از خودت عدد سن تو را به یاد دارند!
این روزها سادگی هایت را باید پنهان کنی وگرنه جایی برای تو نمی گذارند!...
آدم های ساده، آدم های تنهای قصه ها می شوند...

آشناتر از آشنا پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:33 ق.ظ

گفتی ساده باش،ساده نگاه کن،ساده بگیر، ساده فکر کن و ... ساده نگاه کردم، ساده فکر کردم، ساده گرفتم . چقدر زندگی زیباست اگر نگاهمان ساده باشد ، پاک و بی آلایش حالا ساده 9 حرف را کنار هم میگذارم ( دوستت دارم ) خیلی ساده است نه ؟! ولی تو هرگز نفهمیدی ، چرا ؟! چون ساده نبودی ...

ونوس دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 ق.ظ http://www.venouse.blogfa.com

وقتی از تو و برای تو می نویسم واژه ها عطر کل دارند.
نرم چون حریر و لطیف چون یاس.
حروف عاشقانه بهم می آمیزند و کلمات را شکل می بخشند.
می نویسم آنچه را که قلبم فریاد می زند
آنچه را که خون در رگهایم جاری می سازد و
آنچه را که زبان توانایی بیانش را ندارد.
عشق را در تک تک سلولهای بدنم احساس می کنم

اردلان لرستانی پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ق.ظ http://nasabbashi569.blogfa.com

با سلام ‏، این اولین باره که به وبلاگتون سر می‌زنم باید بگم خیلی جالبه، مطالبی توپی دارین، به ما هم سر بزنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد