بعد این جمله را گفت که تمام وجودم را گرفت. در حالی که چشم هایش از اشک پر شده بود.
خندید که، بابا! مردم زیادند و پر توقع و خدا یکی است و سریع الرضا. پس تو او را راضی کن، دیگران چیزی نیستند.
پ . ن : این جمله داغونم کرد...