با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

۸۷

کم کم به بچه ها بگو
من فقط همین هفته مهمانشان هستم
 به اولین علامت از آرامش دریا که رسیدیم
 کار این زورق شکسته تمام است
 ممکن است ما
 اشتباه کرده باشیم
 اما به طور قطع و یقین
 ردپای رفتگان ما را با باد برده است
 ما باید برگردیم
فرصت شبگیر ستاره بسیار است
 رادیو راست نمی گوید
 کاش فانوسی با خود آورده بودید
 این جا هر بی راهه ی پرتی
 به آن منزلگاه نامنتظر نمی رسد
امروز آخرین روز
 دقایق آخرین روز همان هفته مقرر است 

۸۶

هیچ دفتر خاطره ای دوباره نوشته نمی شود!

اما، اگر قرار باشد تا دفتر خاطراتم را از نو بنویسم،

این بار می دانم چگونه بنویسم!

ولی افسوس که

هیچ دفتر خاطره ای دوباره نوشته نمی شود.

۸۵

آدم برای رسیدن به عشقش باید از خیلی چیزا بگذره

از بهترین چیزاش

از عزیز ترین چیزاش

از خیلی چیزاش

حتی از خودش