در شهر نا امنی زادم
و در ثروت فقر غنی گشتم.
و از چشمه های ایمان سیراب شدم.
و در هوای دوست داشتن دم زدم.
و در آرزوی آزادی سر برداشتم.
و در بالای غرور قامت کشیدم.
و از دانش طعامم دادند.
و از شعر شرابم نوشاندند.
و از مهر نوازشم کردند.
و حقیقت دینم شد و راه رفتنم.
و خیر حیاتم شد و کار ماندنم.
و زیبایی عشقم شد و بهانه ی زیستنم.
ره رو
سلام
نمیدونستم هنوزم مینویسن! وگرنه حتما اینجا سر میزدم.
بیوگرافیه قشنگی بود.
پست آخرتون هم خوب بود.
ممنون