به نام او
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
وقتی نگاهی به جاده پرپیچ و خم پشت سرم می اندازم و روزهای گذشته از عمر را مرور می کنم ، تمام اتفاقات همچون سریالی چند قسمتی از ذهنم عبور می کنند. حوادثی که هرکدام در شکل گیری روحی و شخصیتی امروزم نقش انکارناپذیری ایفا می کنند. اتفاقاتی تلخ و شیرین که هر کدام پیام های زیادی را برای بیداریم به همراه داشتند و چه رنج هایی که درون مرا صیقل ندادند و چه طوفانهایی که، گردباد انقلاب دورنم را شعله ورتر نساختند.
فقط می توانم خدا را برای همه چیز شکر کنم و از تقدیری که در پس پرده و پس از تحمل رنج های بسیار، همیشه به من روا داشته سر تعظیم فرود آورم.
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل، شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید
امروز 10 اردیبهشت 1387 ، دقیقا سه سال از روزی که شروع به نوشتن در اینجا کردم می گذرد. آری دقیقا به یاد دارم 10 اردیبهشت 1384 ، روزی را که «یادداشتهای یک غریبه» متولد شد که بعدها تکمیل و تبدیل شد به با «غریبه ها آشنا». شرایط عجیبی داشتم آن روزها که اینجا مجال گفتن آنها نیست.
اکنون که وارد چهارمین سال عمر این وبلاگ می شویم اعتراف می کنم که از جمله اتفاقات عجیب زندگیم ،نوشتن در اینجا بود بدون رها کردن. که چیزهای زیادی را به من هدیه کرد.
یکی از دلایلی که سعی کردم بدون معرفی خودم در اینجا بنویسم این بود که دوست داشتم همیشه حرف دلم را بنویسم بی هیچ مصلحت اندیشی. آری این وبلاگ، با غریبه ها، آشناست چون خود نیز یک غریبه است و برای همیشه هم غریب خواهد ماند و غریب خواهد مرد.
البته آنهایی که غریبه هستند خود آشنایان این وادی اند و با صاحب این مطالب آشنا. و همیشه پذیرای آسمانی ها هستم و دل های بی قرار و ره گذر کوچه های جدید.
حافظ غم دل با که بگویم که در این دور جز جام نشاید که بود محرم رازم
از روزی که شروع به نوشتن در اینجا کردم و چه زمانهایی که نوشتم ولی نه در اینجا، بی هیچ ادعایی ، احساسم این بود که آنهایی که باید اینجا بیایند می آیند. نه برای خواندن مطالبم از کسی خواهشی کردم و نه به قصد جلب بازدید کننده بیشتر و مطرح کردن خودم (چنانچه خیلی جاها این را دیدم ) به وبلاگهای دیگر سر زدم. همیشه سعی کردم حرف دلم را با صداقت بزنم و گاهی احساس کردم شاید باعث رنجش دوستان خوبم شدم که از صمیم قلب از آنها حلالیت می طلبم. همین بودم که هستم. همیشه هم خدا را شکر می کنم که این وبلاگ بی شک جزء پربازدیدترین وبلاگهای از این دست بوده و آمار بالای بازدید کننده های وبلاگ (علیرغم عدم تلاش برای این منظور و عدم اهمیت آن برای من) بیانگر همین مطلب است.
گاهی که روند تکامل وبلاگ را با دقت تر می نگرم به تکامل روحی و معنوی خودم بیش تر پی می برم. به هر حال جز ذات مقدس خدا، همه چیز تمام شدنیست، اینجا هم دیر یا زود تمام خواهد شد و آن چه می ماند خاطرات است چه شیرین و چه تلخ.
به قول استاد شریعتی: « اگر پیاده هم شده است سفر کن، در ماندن می پوسی، هجرت کلمه بزرگی در تاریخ شدن انسان ها و تمدن هاست».
جا دارد که در اینجا یکبار دیگر از تک تک دوستان خوبم چه در دنیای مجازی و چه در دنیای واقعی که در طول این سه سال به طرق مختلف همراهم بودند و محبتشان را نثارم کردند سپاسگذاری کنم و برای همه آنها آرزوی موفقیت و سربلندی در همه جا نمایم.
دست تک تک دوستانم را به گرمی می فشارم و از هرگونه همکاری و کمکی با آنها حتی در دنیای واقعی دریغ نخواهم کرد. جهت هر گونه تماس، ارتباط و همکاری E-Mail همیشگیم در دسترس است:
دوست داشتم در اینجا تا جایی که ذهنم یاری کرد از دوستان خوبم نام ببرم ولی اگر کسی از قلم افتاد از او عذر خواهی می کنم. بسیاری از این دوستان اکنون دیگر حضور ندارند و من از وضعیت بعضی از آنها اطلاعی ندارم ولی همه شما را دوست دارم.
پیام (دوست عزیز و فرهیخته ام) – علی و احسان مختاری پور (فارس تک) – وحید (امید من) – مرتضا (فانوس دریا) – سارا (خانه دوست کجاست؟) – سانی – نگین (سکوت صبح) – پیشگو – نیلوفر (خیال) – رامین (شب تولد من) – نوشین (آفتابگردان) – امیر (ضربدر) – امید زندگانی – گمنام (خط موازی) – مطرود – پویا (مرید راه عشق) – مریم (هوای خنک استغنا) – مهدی لقمانی (دفتر عشق) – فتاح (فریادی در سکوت) – الهام (کبوتری به دنبال معشوق) – پیمان (شب، سکوت، کویر) – آنجلینا – موسا (ذهن زیبا) – بی نشون – سبحان (عاشق خیالی) – ماه تنها – رماد – بهار – اقامت (رهگذر) – شیرین – هدا (قاصدک) – راحله حدیدی (!شاعر حرف) – بی بی باران – دریا (وبلاگ پنجره) – مهسا (در گذر گاه زمان) – endugo – مونا .
باشگاه فرهنگی-ورزشی صنعت مس کرمان با همکاری فکوی ایران-فکوی کرمان برگزار میکند
جشنواره سراسری کاریکاتوربا موضوع فوتبال....
http://www.abukoorosh.blogfa.com
سلام
تولدت وبلاگتون مبارک باشه.
امیدوارم ۱۲۰ساله بشه اینجا !!
همیشّه آز خوندن مطالب قشنگتون خوشحال میشدم.
آخه بیشتر حرف دل بود
شما هم دلتون پاکه پاکه خوب معلومه که نوشته هاتون باید خوندنی باشه.
شاد باشید و پیروز
chakerkhatim
سلام ره گذر عزیز
تبریک می گم سالروز سومین سال نوشتنت
تنها چیزی که برای آدما می مونه خاطراته چه خوب چه بد
ما هم ارادتمند شماییم رفیق
موفق و شاد باشید
دوست عزیزم
خیلی وقتها نگاه یه غریبه، یه عابر پیاده، یه کسی که کنج یه تاکسی نارنجی نشسته و داره توی یه روز بارونی خیابونهای خلوت رو با سرعت رد میشه، میاد و گره میخوره توی نگاهت. دیدی چه حس قشنگی داره اون لحظه؟! اون نگاه. اون عابر پیادهایی که وقتی از کنارت رد میشه پنداری سالهاست همدیگر رو میشناسید. بعضی نگاهها، بعضی عابران، بعضی مسافران خیلی آشناتر از اونی هستند که بخواد با معادلات منطقی زندگی امروزی جور دربیاد. یه حس شیرینه که میاد و بهت آرامش میده. بعضی لحظات برای همیشه حک میشه توی ذهنت. رد پا و بوی خوش اون نگاه و اون عابر پیاده و اون مسافر تنهای نشسته توی تاکسی، شاید سالها همنشین و همراهت شد و رفیقی شد برای همه شبهای با ستاره و بیستاره.
مرسی از لطفت
و استفاده کردم عزیز...
سلام عزیز
اول شعرها را بخوان
بعد کلمات آبی متن ها را دنبال کن که قابل کلیک هستند
بعد متن ها را بخوان
(می توان جای قسمت دوم و سوم را عوض کرد
من ترجیح می دهم با حوصله باشم و اول متن ها را بخوانم و بعد کلمات آبی را)
و در آخر فاتحه ای برایم بفرست...
.........
با دو شعر تازه
خبر حضور چندین کتاب تازه و عالی در نمایشگاه امسال
قرار ملاقات من با شما!
و
از نفس افتاده- ناشناس به این آدرس- فرشته های کاغذی
یعقوب یادعلی- خبرها و لینک های داغ- اشک های آقای مهندس
غلت!! ننویسیم- انجمن شاعران مرده- پیشنهاد بی شرمانه
وزن زمان- نفس عمیق
و... به روزم
با «یه پنجره که هرگز، به جایی وا نمی شه»
سلام
سه سال گذشت ...
ساده بوده یا سخت
مهم نیست
مهم اینه که دیگه تنها نیستی
سلام ای آشنای نیک گفتار وب من را به ذهن خویش بسپار.
وب بسیا جذابی دارید موافقید تبادل لینک کنیم مریم آشنا
سلام تبریک مرا هم بپذیر با ارزوی موفقیت
سلام
تولد مجازیت مبارک
دلنشین می نویسی. جالبه دوروبریهای ما یا غریبن . یا غریب آشنان یا با غریبه ها آشنان. شاهد هم قرار بود یه اسمی تو این مایه ها داشته باشه ولی نمی دونم چرا یه دفعه به دلم شد که باید شاهد باشم نه غیر از این.حالا حکمتش چی بود نمی دونم راستی یه سوال علی مختاری پور همون علی شاهده؟
سلام ره گذر از گذر ما هم گذشتی ، ممنون من وب زیبایت را لینک کردم از شما نیز خواهش می کنم ما رو ساپورت کن
سلام دوست گرامی وبلاگ زیبائی داریدازدرگاه خداوندلایزال برای شماسلامتی وکامیابی خواهانم.موفق باشید.
امانت عشق
این قلب من یک امانت است از طرف من به تو تا لحظه ای که نفس میکشم!
احساسات من امانتیست به تو از طرف قلبم تا لحظه ای که جان دارم...
این عشقم امانتیست از طرف قلبم تا لحظه ای که تو را دارم....
سلام خوبی؟
ممنون از حضورت در دفتر عشق
از اینکه مدتی به وبلاگ دوستان سر نزدم عذر میخوام
دفتر عشق دوباره اپدیت شد
منتظر حضور گرمتون میباشم
موفق باشی [لبخند][گل][گل][گل][گل]
سلام
کمی دیر شد اما همین که به این پست تان رسیدم جای شکر دارد. تمام اهالی وبلاگستان به نوعی در غربت خویش بسر می برند و همت دوستان نادیده امید بودن و نفس کشیدن در این فضا را ایجاد می کند...
؛ هر کس به قدر جام خویش از انی خم بهره می برد؛
بزرگوار
سالروز تولد وبلاگتون را صمیمانه تبریک می گویم و امیدوارم سالیان سال قلمتان پایدار و سایه تان مستدام باشد
آدرس من کمی تغییر کرده لطفا به این آدرس مراجعه کنید
ماندگار مانید
شاد باشی :)
GHALAMET HAMISHE TAVANA . MOBARAK BASHE TAVALODE WEBLOGET
شبی خواب دیدم با خدا در ساحل زندگی قدم میزنم و رد پاهایمان روی شنهای ساحل باقی می ماند! وقتی در انتهای راه برگشتم و به پشت سر نگریستم دیدم در مسیر زندگی انجاهایی که سختیها و رنجها مرا در هم پیچیده بوده بود رد پاها یکی شده وتنها مانده بودم ! به خدا گله کردم که چرا در شرایطی که از همیشه بیشتر به تو محتاج بودم مرا تنها گذاشته بودی ؟ خدا گفت : عزیزم من هیچ گاه تو را تنها رها نکردم وهمیشه با تو بوده ام ! انجاهایی که رد پاها یکی شده ـ رد پاهای من است که تو را در اغوش گرفته بودم تا سختیها تو را نیازارد
موفق باشی .............
سه سالگیتون مبارک
انشالله ۱۲۰ ساله بشین
... خرم آن دل که از آن دل، به خدا راهی هست ...
سلام
سلام
ممنون از حضور گرمتون
مطالبی که از کتاب داستانهای ماه نوشتم مال دوران دانشجوییمه.
یکی از هم اتاقیام اونو داشت
منم تو دفترم نوشتم
یه کتاب کوچیک بود با جلد سفید
اسم نویسندش تو ذهنم نیست
ولی اگه بتونم حتما کتابو می خرم و بهتون میگم
....................
راستی اجازه میدین شما رو توی لینکهام بذارم؟