فریاد زدم که در غمش خواهم مرد
دل طعنه زنان گفت غمش باید خورد
شیرین تر از این غم چه هنر دارد عشق
عشق است و هزار منتش باید برد
یک ساعت تمام بدون آنکه یک کلام حرف بزنم
به رویش نگاه کردم
فریاد کشید: آخر خفه شدم! چرا حرف نمی زنی؟
گفتم: نشنیدی؟ ...برو.
عشق همچون زندگیست
با نگاهی شروع می شود
با لبخندی اوج می گیرد
و با قطره اشکی پایان می پذیرد
عشق یک اتفاق است و جدایی یک قانون.
بزرگواری را دیدم، با پیکری رنجور و دلی دردمند، که با همه دشواریهای زندگی پیوسته سیمائی گشاده و لبی خندان داشت.
استاد محمود فرشچیان - 1380
یک طرف زیبایی است و
طرف دیگر درهم شکستگان و پایمال شدگان.
هر قدر هم این کار دشوار باشد
من می خواهم به هر دو طرف وفادار بمانم.
سقوط - نوشته: آلبر کامو