خسته ام از این کویر
این کویر کور و
پیر
این هبوط بی دلیل
این سقوط ناگزیر
آسمان
بی طرف
ابرهای بی هدف
بادهای سربه راه
بیدهای سربه زیر
ای
نظاره شگرف
ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر
ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح
سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط
مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان
مثل گریه
بی امان
مثل
لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای
مسافر غریب
در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم
با تو در همین مسیر
از کویر
سوت و کور
تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور
دیدمت ولی چه دیر
این
تویی در آن طرف
پشت میله ها رها
این منم در این
طرف
پشت میله ها اسیر
دست
خسته مرا
همچو کودکی بگیر
با خودت مرا ببر
خسته ام از این کویر…
با خودت مرا ببر
خسته ام از این کویر…
با خودت مرا ببر
خسته ام از این کویر…
با خودت مرا ببر
خسته ام از این کویر…
با خودت مرا ببر
خسته ام از این کویر…
زنده یاد دکتر قیصر امین پور
پ . ن : این شعر بسیار زیبا را قیصر امین پور به یاد استاد علی شریعتی سروده بودند.
عالی بود مثل همیشه
باز هم پاییز رفت، واسه پیدا کردن یه خلوت دلخواه باید تا پاییز سال بعد منتظر بمونم !
باز هم پاییز رفت، واسه پیدا کردن یه خلوت دلخواه باید تا پاییز سال بعد منتظر بمونم !
.
.
.
.
؟
سلام رهگذر
شعرش قشنگ بود.
میدونمشاید فرصت کافی نداشته باشی اما خواستم سایت گوگلین رو بعتون معرقی کنم
تا اونجا هم بتونید از مطالب فرهنگی علمی ادبی سرگرمی...
و هرچیزی که خودتون بخواین استفاده کنید و در ضمن مطالبی هم که دوست دارین اونجا قرار بدین تا بقیه استفاده کنن.
شما میتونید اونجا عضو بشین و فعالیت کنید.
ممنونم
http://www.googlen.ir
شعر قشنگی بود تاالان نخونده بودمش