میزان همین مجسمه ی سنگی ست
منقار در سوال
خامشی عمر
ارواح بی درخت
دخیل راه ست
پروانه ای که فرش کرده اند و
باورم این هنگام
در خاطرات کهنه شناور نیست .
پایان آخرم از اول
این لوح چندم ماهی هاست
ماهی که آشتی ست
آشیانه اگر در چاه
می خنددم سکوت
درک تو ناپیداست
با من چراغ می وزد
جوانی ات
آوار شبنم است
سوگند بر جداره ی فروردین
چشمی به روی چشم می پرد اما
خواب زمین برای دایره ها
کوتاه ست
منقار در سوال
فصل سوم مرداد
تعمید بارقه
با مهمیز
هر شب
بر اقتضای هر چه تباهی ست
پره های بینی آن برج
می لرزد آشکار
تحلیل می رود مخاط خاطره
در شلاق
رد صدای گرگ
حافظه ی دریاست
پای حصار چندم دنیا
در خواب هم بخار می شود و
خاک : پلکی نمی زند
تشتی لبالب از خیال تو
تصویر مبهمی
باغی پر از برهنگی دانوش
بدر تمام آشیانه ی کوکوست
ماهی که آشتی ست
آشیانه اگر در چاه
:(
سلام
وبلاگ پرمحتوایی دارید.
موفق باشید.
فعلاْ
سلام.نمیدونم چرا اینقدر از وبت خوشم میاد.آپ کردم
"خواب زمین برای دایره ها کوتاه است" ... قطعه ی زیباییست!
توصیف مانندی قوی. زیبا و در عین حال سنگین.
آهنگ هم بسیار زیبا. غم انگیز و دلنشین.
بعد از ۲ ماه آپدیت کردم.
یا علی
خیلی قشنگ بود ، حسابی از خوندنش لذت بردم
سلام.خیلی مبهم نوشته بودی.ولی زیبا بود.منم آپم.
وقتی از تو و برای تو می نویسم واژه ها عطر کل دارند.
نرم چون حریر و لطیف چون یاس.
حروف عاشقانه بهم می آمیزند و کلمات را شکل می بخشند.
می نویسم آنچه را که قلبم فریاد می زند
آنچه را که خون در رگهایم جاری می سازد و
آنچه را که زبان توانایی بیانش را ندارد.
عشق را در تک تک سلولهای بدنم احساس می کنم
روحی در درون توست که به لمس ستارگان تواناست
نیرویی در توست که می تواند به هدفهایت برساندت
و رویاهایت را جامه حقیقت بپوشاند
درون را بنگر
و به آوای دل گوش بسپار
از عشق ورزیدن هراس مکن
در زیبایی طبیعت سهیم شو
به آنچه داری شاکر باش
زندگی را به تمامی زندگی کن
در پناه او.