مرا ببوس
مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدا نگهدار
که می روم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان ، هم پیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از توفانها
به نیمه شبها ، با یارم دارم پیمانها
که بر فروزم آتشها در کوهستانها ...
شب سیاه سفر کنم
ز تیره راه گذر کنم
نگه کن ای گل ِ من
سرشک غم به دامن
برای من میفکن
مرا ببوس
مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدا نگهدار
که می روم به سوی سرنوشت
که می روم به سوی سرنوشت
که می روم به سوی سرنوشت
که می روم به سوی سرنوشت
که می روم به سوی سرنوشت
که می روم به سوی سرنوشت
که می روم به سوی سرنوشت....
سلام رهگذر عزیز ! انتخاب زیبا و لطیفی بود . زنده باشید !
خیلی قشن بود
من این ترانه رو خیلی دوست دارم
سرنوشت هم خوبه .... یعنی آدم کاری نمی تونه بکنه نه؟
با صدای استاد بنان قشنگه...
سلام
من اپم
با حضورت خوشحالم کن
گاه می اندیشم تقدیر را...
سلام.وبلاگ قشنگی داری.من که لذت بردم.موفق باشی
سلام خوبی ؟
چه از خود راضی منو ببوس
من منتظر حضور گرمت هستم اپدیتم
تا بعد خدانگهدار
حتی اگه نبوسه هم میروم سوی سرنوشت...
اینقدرا مهم نیست...
خودخواهی چه خوبه گاهی وقتا...
:D
سلام .. تا آنجا که می دانم فقط یکبار میهمان من بودی و بس !
امروز خواندمت و زیبا نوشته ای !
باز هم منتظرم میهمانت باشم .
سلام رهگذر بر سر تنهائی من پای مکوب در لجنزار زمن نیک بروب در نا یافته در مردابم از عطش میسو زم در دو دریا ابم من به تنهائی خود معتادم من به تنهائی خود دلشادم من به تنهائی خود ازادم در بهاران تنها همسفر با بادم از غم بود و نبود سر خوش ابادم تقدیم به هگذر خوبم فتاح