با آنکه همچون اشک غم بر خاک ره افتاده ام من
با آنکه هر شب ناله ها چون مرغ شب سر داده ام من
در سر ندارم هوسی، چشمی ندارم به کسی، آزاده ام من
با آنکه از بی حاصلی سر در گریبانم چو گل
شادم که از روشندلی پاکیزه دامانم چو گل
خندان لب و خونین جگر مانند جام باده ام ، آزاده ام من
یا رب چو من افتاده ای کو؟
افتاده ی آزاده ای کو؟
تا رفته از جانم برون سودای هستی
آسوده ام آسوده از غوغای هستی
گلبانگ مستی آفرین همچون رهی سر داده ام من
مرغ شباهنگم ولی در دام غم افتاده ام من
خندان لب و خونین جگر مانند جام باده ام، آزاده ام من
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
سلام ، سال نو مبارک ،امید وارم وبلاگت همیشه به این پر باری باشه ،در صورت تمایل به تبادل لینک در وبلاگم در قسمت نظرات موافقت خودت را اعلام کن.
قشنگ بود ....
کیه که بتونه ادعا کنه میدونه چی میخواد ؟ اصلاً کیه که بتونه بفهمه ٬ بشناسه ٬ بدونه ؛ خودشو ٬ خواستنشو ٬ دوست داشتنشو
تشبیه جالبی بود...
خوب بود ...
یعنی جالب بود :)
سلام دوست عزیز/با یک کار سپید دیگه در آستانه ی کلبه ایستادم و منتظرم که بیای و بخونی و نظرت رو بهم بگی/.../منتظرم که بیایی و خورشید رو بیاری با خودت/قربان تو/حمزه
کاش از غم ها و پلیدی ها نیز آزاد باشیم...
سلام...مرسی که اومدی....
زندگی
بر زمین افتاده پخشیده ست
دست و پا گسترده تا هر جا
از کجا ؟
کی ؟
کس نمی داند
و نمی داند چرا حتی
سالها زین پیش
این غم آور وحشت منفور را خیام پرسیده ست
وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز
هیچ جز بیهوده نشنیده ست
کس نداند کی فتاده بر زمین این خلط گندیده
وز کدامین سینه ی بیمار
عنکبوتی پیر را ماند ، شکن پر زهر و پر احشا
مانده ، مسکین ، زیر پای عابری گمنام و نابینا
پخش مرده بر زمین ، هموار
دیگر آیا هیچ
کرمکی در هیچ حالی از دگردیسی
تواند بود ؟
من پرسم
کیست تا پاسخ بگوید
از محیط فضل خلوت یا شلوغی
کیست ؟
چیست ؟
من می پرسم
این بیهوده
ای تاریک ترس آور
چیست ؟
سلام نمی خوام چغلی کنم اما بهت تبریک میگم سرزمین یبایی داری .
سلام
خسته نباشی ممنون که اومدی
به به... تبریک واسه قالب جدیدت، من تازه دیدمش :)
مثل همیشه زیبا و دلنشین نوشتی.... این لینک دونی هم چیزهای جالبی گذاشتی ، مرسیییییییی
منم چند مدت نبودم، مرسی که به یادم بودی :) اومدم یه کوچولو آپیدم.
خوابگاه شهدا در آتش