سلام
من عاشق این شعرم. از اولین باری که آن را شنیدم سالها می گذرد، واقعا شعر عجیبی است. من هر بار که آن را می خوانم، چشمهایم را می بندم و زیر لب آن را با خودم زمزمه می کنم. فقط کافی است کمی در معانی بلند و عمیق آن تفکر کنیم. از شما خواهش می کنم که، حداقل یکبار این شعر را بادقت و کامل تا انتها بخوانید، آن موقع است که خودتان متوجه می شوید که غمی پنهان سالهاست که در اعماق وجودتان نهان است. شاید اشکی هم چشمانتان را فرا گرفت و بغضی هم....
راستی شاعر آن فکر کنم شخصی است به نام طبیب اصفهانی که خیلی دوست دارم بیشتر در مورد او بدانم.
غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار و گریم
که از گریه ام ناقه در گِل نشیند
بنازم به وزن محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
چو برخاست از جای، مشکل نشیند
خلد گر به پا خاری ، آسان برآید
چه سازم به خاری که بر دل نشیند
مرگ بر استبداد
زنده باد آزادی
پاینده ایران
درست است شاعر این غزل طبیب اصفهانی است و البته این که شما نوشته اید همه شعر نیست.
سلام
خیلی قشنگه
البته فک کنم بنازم به بزم محبت درست باشه
خوشا کاروانی که شب را طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
اولین بار بود که به وبلاق شما سری زدم . ویلاگ قشنگ و آرامش بخشی داری . حتما ادامه بده .
سلام
لطفا تن این شعرا رو تو گور نلرزون
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
چو برخاست از جای، مشکل نشیند
فکر کنم اشتباه نوشتی
اینطوریه:
ز بامی که برخاست به مشکل نشیند
جالب بود
امید جان دیگه چرا اینو گفتی
حداقل واسش اف میزاشتی
سلام
وبلاگ قشنگی داری
نوایی
نوایی نوایی نوایی
جوانی بگذرد تو قدرش ندانی!
سلام عرض کردیم . اگر میشود این وزن محبت را اصلاح بفرمایید جسارتا . گویا در بزم محبت است که گدا و شاه برابر می نشینند . راستی حضرت مستطابتان که اهل عرفان و شهود و کشف و کرامات تشریف دارید میشود این آدرس بزم محبت را به ما التفات بفرمایید برویم برابر بنشینیم ؟ اگر آدرس نمیدهید لطفا ایمیلش را التفات بفرمایید اخوی جان
شعر زیباییست واقعا اما چند تا اشکال وجود داره که دوستان دیگه به اونا اشاره کردن و کاش تصحیح بشن
سلام
آره این شعر خیلی قشنگه
با اجازه گذاشتمش رو وبلاگم
اگه بتونم به زودی درباره طبیب اصفهانی مطلب می نویسم
سر بزن خوشحال میشم
بنظر صحیصح بیت ماقبل اخر چنین باشد:
منجان دلو را که این مرغ وحشی -زبامی که برخواست ؛مشکل نشیند.
به نقل قول از یک فرد اهل تحقیق اصل این شعر سروده فصیح الزمان قزوینی است
متشکر از شما
دو بیت از این شعر زیبا بشرح ذیل میباشد:
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدائی به شاهی مقابل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
زبامی که برخواست مشکل نشیند
با تشکر
به دوست بسیار عزیز آقای سیاوش که دنبال محل بزم محبت میگردد:
طواف خانه خدا درلباس احرام یکی از این بزمگاه ها ی محبت است که فقیر وغنی ندارد و۰۰۰۰۰۰