با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

عشق و عقل

 

سلام دوستان

ببخشید اگر کمی دیر آپ کردم، راستش این چند وقته گرفتاریهای زیادی داشتم که مجال رو ازم گرفته بود. در هر صورت می دونم که هممون یه جورایی گرفتاریم و مشکلات داریم ولی خب اون چیزی که مهمه اینه که ناامید نشویم (مثل بعضی از دوستان که ناامید شدند) و با توکل بر خدا و قدرت اراده بتوانیم به قول سانی مثل کوه در مقابل مشکلات بایستیم و اونا رو یکی پس از دیگری از سر راه برداریم. در هر صورت از لطف دوستانی که لطف می کنند و به وبلاگ سر می زنند و نظر می دهند سپاسگذارم و این رو بگم که من خودم معمولا همیشه به وبلاگهای دوستان سر می زنم و مطالب خوب اونها رو می خونم و تا جایی که بشه سعی میکنم در مورد مطالب اونها نظرم رو بگم ولی خب بعضی اوقات نمیشه نظر داد. راستش من عادت ندارم یک مطلب رو بپیچونم و سختش کنم و عادت دارم حرف دلم رو ساده و صادقانه بزنم. فکر میکنم اینجوری بهتره.

 

راستش این پست رو به دو مطلب زیبا از دو نفر از دوستان عزیزم و خوانندگان وبلاگ اختصاص دادم که آنها این مطالب رو یا از طریق بخش نظرات و یا ایمیل به دستم رسوندن، و فکر می کنم لازمه که همه ما اونها رو با دقت بخونیم.

اصل این مطالب ، همونطور که از تیتر مطلب هم مشخص است در مورد رابطه بین عقل و عشق است . من عین این دو مطلب رو بدون دخل و تصرف در وبلاگ قرار دادم.

مطلب اولی از دوست عزیز، مونا است که یک تجربه عینی در این زمینه داشته و نتیجه این تجربه گرانبها یش رو در اختیار ما قرار داده و من دیگه در این زمینه بیشتر توضیح نمی دم و عین مطلب رو در اینجا قرار می دم. به این نکته واقفید که در هر موردی تجربیات دیگران بهترین راهنمای ما هستند. مطلب اینه:

 

مونا:

سلام

درسته که عشق آدم رو کور می کنه  ، ولی هر بیماریی درمونی داره و اینجور بیماریها هم درمون دارن ، و درمون این بیماری (عشق)، عقل است . ولی این (عشق) چیزیه که آدم وقتی گرفتارش میشه ناخوداگاه آدم، (عقل)  رو از دست می ده، و دیگه نمی بینه طرف چه کارست.

 ازت خواهش می کنم در وبلاگ خوبت یه جایی برای این حرف بذار و باور کن برای من اتفاق افتاد.

 

 

و اما مطلب دومی از دوست عزیزم وحید است که یک تمثیل جالب از رابطه بین احساسهای انسان از جمله عشق است . اونم واقعا خواندنیه:

 

 

وحید:

احساس خشم، کینه، حسد ، تکبر و عشق رو از انسان گرفتند و به جزیره ای تبعید کردند وتنها احساس عقل رو به عنوان برترین احساس برای انسان باقی گذاشتند چون بدون عقل انسان از بین می رفت. به احساسات تبعید شده  گفتند که سعی کنید خودتون رو به انسان برسونید. ولی  از اون طرف عقل خیلی راحت زندگی می کرد چون نه با خشم نه با کینه نه با حسد و نه با عشق از یاد انسان می رفت و همیشه با انسان بود و این برای یک احساس یعنی خوشبختی واقعی.

در اون جزیره دور دست خشم همیشه عصبانی بود تا مدتی اصلا فکرش کار نمی کرد که باید چیکار کنه. کینه هم همینجوری بود بیشتر از اینکه تو فکر نجات خودش باشه از دست بقیه احساسها که جاشو تو اون جزیره کوچولو تنگ کرده بودند عصبانی بود. حسد هم که طبق معمول از داشتنی ها و ندانشتنی های بقیه در عذاب بود.تکبر هم فقط به فکر خودش بود، فکر می کرد خیلی مهمه ولی بیچاره نمی دونست تو این جزیره هیچی نیست به جز یه احساس تبعید شده. عشق هم خیلی ظریف تر از این بود که بتونه این جدایی رو از انسان تحمل کنه.  عشق گوشه ای می نشست و از صبح تا شب گریه می کرد ولی اینقدر مثل خودش زیبا گریه کرد که هیچ کس صداشو نشنید.

از هیچ کدوم از احساس ها کاری بر نمیومد چون کاری به جز کاری رو که همیشه انجام می دادند بلد نبودند. تا اینکه یه روز تکه چوب کوچیکی پیدا شد که تصور می رفت به سمت محل زندگی انسان در حرکت باشه. تکبر زودتر از همه رفت و روی تکه چوب نشست و بدون توجه به بقیه راه افتاد. خشم عصبانی شد و آنچنان دادی زد که تکبر سر جاش خشکش زد و منتظر موند تا خشم هم برسه . در این موقع بود که کینه و حسد هم خودشونو به دنبال خشم به تکه چوب رسوندند و چهار تایی حرکت کردند. هیچ کدوم هم از عشق نخواستند که با اونها بره چون بلد نبودند که به دیگری محبت کنند چون اونها کینه، حسد، تکبر و خشم بودند و عشق نبودند. عشق هم زیاد دلش نمی خواست با اونها بره چون ممکن بود بین این همه بدی تلف بشه. به همین خاطر هم اصلا تلاشی نکرد که از اون جزیره به همراه بقیه احساسات فرار کنه.
تنها بودن گاهی اوقات بهتر از بودن با بعضیهاست.

کینه، حسد، تکبر و خشم خودشون رو بالاخره به انسان رسوندند ولی هیچ وقت هیچ کس نفهمید چه جوری این چهارتا با هم کنار اومدند.

روزهای زیادی گذشت و عقل مثل گذشته ها شروع کرد با جنگیدن با این احساسات. گاهی پیروز می شد گاهی هم شکست می خورد، تا اینکه یه روز انسان به انسانی دیگه برخورد کرد. احساس عجیبی در انسان به وجود اومد ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. انسان خواست جوری این احساس که نه قشنگ بود و نه زشت رو به اون انسان منتقل کنه ولی اون احساس پوچ بود و وجود نداشت. عقل دست به کار شد و حسد رو جلو فرستاد، نا مفهوم بود کینه ، تکبر و خشم رو هم فرستاد ولی باز اون اتفاقی که انتظار می رفت نیفتاد. عقل به انسان گفت " عشق" کلید حل مشکلاته ولی عشق اونجا نبود. انسان خودشو به جزیره رسوند و عشق رو دوباره بدست اورد و دوباره پیش اون کسی که احساس عجیبی به اون پیدا کرده بود رفت. انسان الان می تونست " عشق" رو هدیه کنه.

وقتی معشوقه انسان، انسان رو دید. خیلی ناراحت شد و رفت چون بار قبل که همدیگه رو دیده بودند انسان به جای عشق، کینه، حسد، تکبر و حسد خودشو به اون نشون داده بود.

و هرگز عشق کاری برای انسان نتونست انجام بده و انسان تا همیشه غمگین زندگی کرد.

 

پیوست ویژه: این وبلاگ امپراطور سرزمین آبهای همیشه آبی است بی هیچ توضیحی سعی کنید حتما مطالب اون رو بخونید. یادش به خیر . حیف که دیر شناختیمش.

 

 راستی یادم رفت بگم شب یلداتون مبارک. تا صبح بیدار باشین.

 

نظرات 19 + ارسال نظر
سانی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:01 ب.ظ http://sanimemoirs.com

:) نظرات جالبی بود
مثل کوه باش :دی

دخترخلیج سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ب.ظ http://dkh.blogsky.com

جالبه ..!
دلت دریایی جووون ... آبی و زلال ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:33 ب.ظ http://sorrowgalaxy.blogspot.com

ممنون

سمانه******** شمیم عشق سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:02 ب.ظ http://shamimeeshgh.persianblog.com

سلام.عشق و عقل متضاد نیستند.یه زمانی همون عقل فرمان حاکم شدن عشق رو میده.عقل مخالف عشق نیست. عقل میخواد عشق رو در کنترل خودش داشته باشه.
و شاید درست هم همین باشه...
آپ هم میکنید لطفا خبر بدین.
موفق باشید.
یا حق

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:24 ب.ظ

وبلاگتون خیلی باحال شده

محمد چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:40 ب.ظ http://www.msco1381.blogfa.com

سلام
مطلب قشنگی بود
شب یلدا رو هم بهت تبریک می گم
امیدوارم که شادو جاری باشی
من هم آپم وقت کردی سر بزن
بای

نوشین پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:34 ق.ظ http://aftabgardan.blogfa.com

خیلی وقتا هم عشق عقل آدمو بیشتر می کنه
یعنی باعث می شه آدم منطقی تر بشه
و با عقلش تصمیم بگیره
ولی عشق منطقی کم پیدا میشه
احساس خوبه
برای عشق احساس کافی است
ولی برای زندگی...
خیلی چیزای دیگه...

پیشگو پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:02 ب.ظ http://diviner.blogspot.com/

سلام رهگذر عزیزم... خوشحالم که حالت خوبه. خودمونیم ها، نمیای نمیای وقتی هم میای دست پر میای... حرفهای وحید خیلی قشنگ بود و تامل برانگیز... آره خیلی وقتها تنها بودن بهتره از اینکه آدم با بعضی ها باشه... راستش بعضی وقتها فکر میکنم خدا رو باید به خاطر تنهایی هام شکر کنم...

نگین جمعه 2 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:31 ب.ظ http://delaram62.blogsky.com

سلام
این جمله ی قرمز که توی نوشته های وحید هست خیلی قشنگه.

پویا شنبه 3 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:56 ق.ظ http://pesareshikamo.tk

سلام خوبی ؟
بازم زیبا و جذاب
ممنون میشم بهم سر بزنی من اپدیت کردم
تا بعد خدانگهدار

¤*مسعود*¤ دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.massoudx12.blogsky.com/

سلام دوست عزیزم !

خوبی؟ خدا رو شکر ....

آپ دیتم٬ دوست دارم بیای پیشم و استفاده ی لازم رو از این پست ببری٬این یکی با همه ی پست های قبلی فرق داره و تو این بهم ریخته گی های امروزی میتونی آرامشتو بدست بیاری

میخوام نظرتو بدونم...

من چشم براهت می مونم ...

« مسعــــــــود »

سمانه****شمیم عشق دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:14 ب.ظ http://shamimeeshgh.persianblog.com

سلام.شمیم عشق آپ شد.منتظر حضور گرمتون هستم
یا حق

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:31 ب.ظ http://mfk.co.sr

salam webloget eprfecte upam sar bezany khoshhal misham azizam

اشکان چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:47 ب.ظ http://198320022003.persianblog.com

سلام رهگذر...مطلب جالبی بود ما می توانیم همه چیز را در برابر هم داشته باشیم...هم عشق را هم عقل را......موفق باشی

اشکان چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:54 ب.ظ http://dardodelhayeyekgol.persianblog.com

سلام....مطلب جالبی بود بعد از مدتی غیبت....پیشاپیش کریسمس را تبریک می گویم

دیوووونه خودتی پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:32 ب.ظ http://divoonekhodeti.blogsky.com

سرما خوردم
تقریبان تمام عمرم سرما خورده ام
دلم میخواد این آخر ترمی یه مسافرت حسابی برم
دلم میخواد یه چیزی ببینم که این تلخی ها از یادم بره
سلام عزیز از اینکه به دیوونه خونه سر زدی
ممنون بازم بیا
لطف کردی نظردادی
ممنون بازم بده
من تا 9 بهمن که
هم روز تولدمه
هم امتحاناتم تموم میشه
نمی تونم بیام مهمونی شما
ولی هرهفته یه مطلب جدید واستون دارم
خوشحال می شم تظرتو ببینم

پگاه پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ب.ظ http://amanate-eshgh.tk

باور کن عشق هیچ درمونی نداره !!!!‌...

پیشگو جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:56 ق.ظ http://diviner.blogspot.com/

سلام... مرسی از نظر لطفت...

نمیدونم چرا نمیشه کامنت گذاشت، این کامنت هم توی بلاگر دیگه عادی شده مشکلش...

صدای سکوت جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:13 ب.ظ http://sedayesokoot.mihanblog.com

سلام.زیبا بود.موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد