با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

با غریبه ها آشنا

with familiar strangers با غریبه ها آشنا

استعفا

بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. 
می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. 
می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! 
می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم .
 
می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.
 
می خواهم به گذشته برگردم، وقتی همه چیز ساده بود، وقتی داشتم رنگها را، جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد می گرفتم، وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم و هیچ اهمیتی هم نمی دادم . 
می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند. 
می خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است و می خواهم که از پیچیدگیهای دنیا بی خبر باشم . 
می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم،
 نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری، خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جریمه و ...
می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم، به یک کلمه محبت آمیز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، و به . . . 
این دسته چک من، کلید ماشین، کارت اعتباری و بقیه مدارک، مال شما. 
من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم
 .

 

نویسنده: سانتیا سالگا

نظرات 3 + ارسال نظر
سیمین سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ http://www.gofteguhayetanhayi.mihanblog.com/

سلام......

نگین پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ق.ظ http://delaram62.blogsky.com

منم استعفا میدم !!

س.نجفی پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ http://reyhanehnabi.blogfa.com/

لام
خسته نباشید
زیبا بود
خیلی زحمت کشیدید
منم به تازگی یک وبلاگ تهیه کردم
اگه قابل دانستید سری هم به من بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد