آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم احساس سوختن به تماشا نمیشود
سوختن......نمیدونمممم....شاید لازم باشه.....!
سوختن؟!چرا باید سوخت؟اصلن چرا باید احساسش کرد؟چرا اینجوری باید باشه....چرا از آرامش نباید گفت؟!!!
یارب این آتش که بر جان من است سرد کن آنسان که کردی بر خلیلسلام دوست خوبوبلاگ جالبی داری مختصر ومفیدموفق باشید.ممنون که به من سر زدینیاحق
سلام سوختن! راست میگی فقط باید تجربه کرد...به نظر تو دیدن یا فکر کردن؟
اووووه. چه خشن!
سلامچیزی شده رهگذر؟!
سلام دوست خوبم.با یه شعر تازه به روزم ومنتظر شما و نظرات سازنده تون.وبلاگ همسرم بروز شده ممنونم میشم سر بزنید.www.aref-sheyda.blogfa.comهیچ چیز با حرف ثابت نمیشه باید عمل کرد........یا حق.
ما ز یاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آن چه می پنداشتیمدوست داشتی یه سری به ما بزن....
آرام آرام سوختن. و نماندن چیزی جز خاکستر.عشق یعنی همین.
اگر که دلسوخته ای...با تو غریبه نیستم.. که با تو بغض عشق را .. غزل غزل گریستم.
انگاری قبلاها اینجا آمده بودم....
تو را آتش عشق گر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت
سلامواقعا سوختن به تماشا نمیشودموفق باشید
سوختن......نمیدونمممم....
شاید لازم باشه.....!
سوختن؟!
چرا باید سوخت؟
اصلن چرا باید احساسش کرد؟
چرا اینجوری باید باشه....
چرا از آرامش نباید گفت؟!!!
یارب این آتش که بر جان من است
سرد کن آنسان که کردی بر خلیل
سلام دوست خوب
وبلاگ جالبی داری مختصر ومفید
موفق باشید.
ممنون که به من سر زدین
یاحق
سلام
سوختن! راست میگی فقط باید تجربه کرد...
به نظر تو دیدن یا فکر کردن؟
اووووه. چه خشن!
سلام
چیزی شده رهگذر؟!
سلام دوست خوبم.
با یه شعر تازه به روزم ومنتظر شما و نظرات سازنده تون.
وبلاگ همسرم بروز شده ممنونم میشم سر بزنید.
www.aref-sheyda.blogfa.com
هیچ چیز با حرف ثابت نمیشه باید عمل کرد........
یا حق.
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم
دوست داشتی یه سری به ما بزن....
آرام آرام سوختن. و نماندن چیزی جز خاکستر.
عشق یعنی همین.
اگر که دلسوخته ای...با تو غریبه نیستم.. که با تو بغض عشق را .. غزل غزل گریستم.
انگاری قبلاها اینجا آمده بودم....
تو را آتش عشق گر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
سلام
واقعا سوختن به تماشا نمیشود
موفق باشید